پست سپاس‌گزاری #2

ساخت وبلاگ
دیشبش برنا بهم گفت صرفا دارم دست و پا میزنم .. (یا دارم به در و تخته میزنم! درست یادم نیست) اپلای کردیم UBC .. من و برنا و فرزانه ... حس عاالی! همه چیز سر جای خودشه :" چیزی که مدت زیااادیه تجربه‌ش نکرده بودم .. آرامش و لذتی که از دیدن بدون استرس منظره‌های فوق‌العاده حس میکنم غیر قابل وصفه! :" هر رو پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 154 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 10:21

نزدیک دو ماه میشه که دارم کاری نمیکنم ! انگیزه و انرژی ای که قبلش داشتم رو توی این دو ماه نداشتم واقعا ... اما چند روز پیش یکی از دوستان با حرفاش یه جورایی زد تو سرم و یه لحظه به خودم گفتم که "پاشو لعنتی :| تا کی میخوای همینجوری بیفتی و هیچ کاری نکنی ؟!" این شد که یکی دو روزه دارم شروع میکنم .... کُند هستم ... اما میدونم که وقتی کاری رو مدتیه نمیکنی توش کند میشی و کافیه با آرامش ادامه ش بدی ... --------------------------------- پ.ن.1: امید که روزی بتونم بگم "کردم و شد" ... نه که بگم هر کاری میتونستم کردم و ... پ.ن.2: جمله‌ی بی‌قراریت از طلب قرار توست / طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت ..... اصلا عجیییبه این بیت ! :| پ.ن.3: حس کردم نوشتن توی بلاگ میتونه شروع خوبی برای دوباره راه افتادن باشه .... پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 141 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 0:41

پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 153 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03

این آهنگ رو با هرر حس و حالی گوشش میکنم تاثیر عجیبی روم میذاره ! :| امروز جزو روزهای خیلی خوبم بود :) استراحت مطلق خوبی بعد از مدت زیادی داشتم ... بااز هم با گوش کردن این آهنگ به قولی پشمام ریخت ! :" I feel I know you I don't know how I don't know why I see you feel for me You cried with me You would die for me I know I need you I want you to Be free of all the pain You have inside You cannot hide I know you tried To be who you couldn't be You tried to see inside of me And now I'm leaving you I don't want to go Away from you Please try to understand Take my hand Be free of all the pain You hold inside You cannot hide I know you tried To feel پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03

بسیاری از کتب قدیمی درباره‌ی افزایش عملکرد فقط روی مسئله‌ی مدیریت زمان کار کرده‌اند. اما امروزه این امر بدیهی‌ست که برای افزایش عملکرد به مدیریت انرژی حتی بیش از مدیریت زمان نیاز است.برای شروع، به موارد زیر توجه کنید:• معمولا به راحتی ساعات خواب خود را فدای کارهای عقب مانده‌ی خود می‌کنیم! و یا با خوردن خوراکی‌های مضر سلامتی خود را تحت الشعاع قرار می‌دهیم. این قبیل کارها انرژی فیزیکی ما را به شدت تحلیل می‌برند.• در شرایط احساسی نامناسب معمولا انرژی جسمانی‌مان هم کم خواهد شد. بنابراین به سرعت راهی برای بهتر کردن شرایط احساسی خود خلق کنید.• با آشنایی اولیه با عملکرد مغز، از انرژی فکری خود استفاده‌ی بهینه بکنید. با ذهن خسته نمی‌توانید کارهای بزرگ انجام داده و اشتباه نکنید.• روحیه‌ی بالا یکی از مهم‌ترین پیش‌نیازهای انجام کارهای سخت و بلندمدت است. به انرژی انگیزشی خود بها بدهید.اگر بتوانیم تضمین کنیم که در زمان شروع کاری در به‌ترین شرایط فیزیکی، احساسی، فکری و روحی هستیم، معمولا می‌توانیم روزانه کارهایی انجام دهیم که دیگران در یک هفته هم نمی‌توانند انجام دهند!در پست‌های بعدی با راه‌کارهایی پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03

داشتم پست‌های قدیمیمو مرور میکردم به یه سوالی برخوردم که الآن جوابشو میدونم تقریبا! سوالایی که داشتم اینا بودن:   چی میشه که یه آدمی فکر میکنه که فقط اونه که درست فکر میکنه؟ درست زندگی میکنه؟ هرکی مثل اون زندگی نکنه خره؟ :| چی میشه که یه آدمی فکر میکنه که تنها ارزش های خوب و درست دنیا، ارزش های اونن ؟ :|   چیزی که همین هفته توی یک کلاسی شنیدم اینه که آدما فرق «تجربه‌ی شخصی من از دنیا» و «شناخت درست از دنیا» رو نمیدونن ... هر آدمی یه تصور خاص خودش از چیزی که اسمش رو گذاشتیم "دنیا" داره و ما باید به این درک برسیم که همونقدر که تجربه‌ی من از دنیا میتونه درست باشه، تجربه‌ی دیگران هم همونقدر ممکنه درست باشه و اگه کسی مخالف من حرفی بزنه، به فهم و شعور من توهینی نکرده و صرفا تجارب ما با هم متفاوته! ضمن اینکه تلاش برای "شناخت" چیزی که بر ما احاطه دارد (مثل دنیا، خدا، ناخودآگاه و ...) تلاشی مزبوحانه و بی ثمر است. مثل این میمونه که من برای خونه‌ی خودم مبل بخرم، بعد یکی بیاد بگه مبلتون چرا راحت نیست! اینجا دوتا چیز وجود داره: 1. اینکه اون فرد باید میگفت: من توی مبل شما راحت نیستم (تجربه‌ی شخصی من پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03

ستون اول: رشد شخصی لعنتی! دیگه تحملش رو ندارم! قطعا آرمان کسی این نیست که در چهل سالگی با شرایطی مثل "شغلی که دوست ندارد و همسری که با او تفاهم ندارد و اقساط عقب افتاده‌ی وام مسکن و ...." روبرو شود! اما با نگاهی ساده به اطرافیانمان، مثال‌های زیادی از موارد گفته‌شده و حتی بدتر از آن را مشاهده می‌کنیم. پس چه تضمینی وجود دارد که ما هم به آن دچار نشویم؟ قسمت‌هایی از کتاب: - سخت کار کرده‌ای. مگر نه؟ - خیلی! سخت‌تر از خیلی‌ها. ساعت‌های زیادی کار می‌کنم، اضافه کاری می‌کنم، هرکاری که بگویی. - به نظرم شاید مشکل تو همین باشد! - مشکل توی سخت کار کردن است؟ - نه، سخت کار کردن در نوع خود مشکلی ندارد! اما «اولین ستون موفقیت این است که بیش‌تر از آنکه سخت روی شغلتان کار کنید، روی خودتان کار کنید.» - «موفقیت زمانی از راه می‌رسد که خود را فراتر از آنچه هستی رشد دهی.» - چطور این کار رو بکنم؟ - کتاب بخوان، به سینما و تئاتر برو و ... و بعد اطلاعاتت را به کار بگیر. - یک درخت چقدر قد می‌کشد؟ همانقدر که در توانش باشد. اما یک انسان چطور؟ انسان می‌تواند کمال را برگزیند یا سکوت را انتخاب کند! - اما من تلاشم پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 152 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03

بی تو  بی شب افروزی ماندنت بی تب تند و پیراهنت شک نکن من که هیچ آسمان هم زمین می خورد پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03

درسهایی که انگار تموم بشو نیستن! کاری که راه انداختیم و واقعا عاشقش هستم و اگه شرایط رو عادی در نظر بگیری خوب هم پیش میره اما الآن واقعا نیاز دارم که سریعتر از این پیش بره و زودتر به درآمد زایی بیفته تا اون استقلال مالی ای که مدتهاست نیازش دارم رو بدست بیارم تا ....... کتاب کتاب کتاب ..... چقدددددر مطلب هست که باید یاد بگیرم و چقددددر جا برای کار داره آدم ! هر روز هم که 24 ساعت بیشتر نداره :| کلاس های مختلف و پولی که برای ثبت نامشون ندارم تا بدم و برم :| و صدرایی که کم کم دارم میشنوم صدای خستگیشو و دیر یا زود نیاز به 3-4 روز استراحت مطلق پیدا میکنه .... درست توی بدترین زمان ممکن در تاریخ :)) حال رابطه ها خوب نیست چون براشون وقت نمیذاریم ... یعنی نداریم که بذاریم ! :" حس میکنم زندگی یذره زود جدی شد ... وقتی که هنوز براش آماده نبودم! نه که الآن آماده نباشم! اما همون اولش تا اومدم به خودم بیام چند-هیچ عقب افتادم و الآن نمیتونم اون عقب افتادگی رو جبران کنم :/ کاش این قضیه فقط روی خودم تاثیر داشت ... -_- ------------------ پ.ن.1: هر آدمی توی زندگی یه روند سینوسی رو طی میکنه ... یه روزایی پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03

از اینکه کاری جز تسلیت گفتن از دستم بر نمیاد متنفرم .. از اینکه هر دفعه که یه اتفاقی میفته باز آدما یادشون میاد یه پست اینستا بذارن و خودشونو تو چشم این و اون کنن ... از اینکه اتفاق پشت اتفاق میفته اما ما که اسممون آدمه هیچ تغییری نمیکنیم و فکر میکنیم "تموم شد" و منتظر اتفاق بعدی میشینیم .. اما این حس های منفی بیشتر کمکم میکنن تا به مسیری که انتخاب کردم بچسبم و سعیم رو بکنم که حتی شده 1روز زودتر به هدفم برسم ... شاید اون 1زور جون یه آدمی رو نجات داد .. شاید یدونه خاطره‌ی بد کمتر برای یه بچه‌ای بوجود بیاد .. پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 143 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 3:03